هر روز با خطر مرگ روبرو هستیم/دردهایی می‌کشیم که هیچ‌وقت تجربه نکرده بودیم
ارسالی صمیمی ارسالی صمیمی

نامه زندانی یمنی محبوس در گوانتانامو خطاب به رسانه‌های دنیا
 

یکی از زندانیانی که در «گوانتانامو» دست به اعتصاب غذا زده، با انتشار رنج‌نامه‌ای در روزنامه «نیویورک‌تایمز» از جامعه بین‌الملل خواسته است به وضعیت زندانیان گوانتانامو، توجه کنند.

خبرگزاری فارس: هر روز با خطر مرگ روبرو هستیم/دردهایی می‌کشیم که هیچ‌وقت تجربه نکرده بودیم
 

رسانه‌های آمریکایی ماه گذشته میلادی از اعتصاب غذای 14 نفر از زندانیان «گوانتانامو» خبر دادند. حالا تعداد زندانی‌هایی که در اعتصاب غذا به سر می‌برند، به 43 نفر رسیده است.

روز دوشنبه روزنامه «نیویورک تایمز» یادداشتی را از یک زندانی یمنی که در «گوانتانامو» نگهداری می‌شود و اعتصاب غذا کرده، منتشر کرد. «سمیر ناجی الحسن مقبل» این یادداشت را به صورت تلفنی برای وکیلش قرائت کرده و او نیز آن را در اختیار «نیویورک تایمز» قرار داده است. مشروح این یادداشت در ادامه آمده است. سمیر در این یادداشت گوشه‌ای از وضعیت اسفناک زندانیان در «گوانتانامو» را به تصویر کشیده است.

روایت فردی که یازده سال است در بازداشت مانده

یک نفر اینجا فقط 35 کیلو است، یکی دیگر 45 کیلو. آخرین وزنی که از خودم به یاد دارم، 60 کیلو است، البته یک ماه قبل این وزن بودم.

من از 10 فوریه اعتصاب غذا کردم و تا حالا 14 کیلو وزن کم کرده‌ام. تا وقتی هم که شأن من رعایت نشود، غذا نمی‌خورم.

یازده سال و 3 ماه است که در «گوانتانامو» هستم. هنوز هم هیچ اتهامی به من تفهیم نشده. هیچ دادگاهی برای من برگزار نشده.

سال‌ها قبل می‌شد به خانه‌ام برگردم، ولی هنوز اینجا هستم. سال‌ها قبل به من گفتند که من «محافظ» بن‌لادن بوده‌ام. حرف مسخره‌ای بود و عین فیلم آمریکایی بود که قبلا نگاه می‌کردم. انگار حتی خود آن‌ها هم این را باور نداشتند. البته خوب برای آن‌ها مهم هم نبود که من تا کی اینجا بمانم.

سال 2000 وقتی در خانه‌ام در یمن بودم، یکی از دوستان قدیمی‌ام به من گفت که اگر به افغانستان بروم، می‌توانم بیشتر از 50 دلاری که در کارخانه درآمد داشتم، کسب درآمد کنم. من تا حالا آنجا نرفته بودم، هیچ چیز هم از افغانستان نمی‌دانستم، به همین خاطر امتحانش کردم.

اشتباه من اعتماد به او بود. هیچ کاری آنجا نبود. می‌خواستم برگردم، اما پولی برای برگشتن به خانه نداشتم. بعد از تجاوز آمریکا در سال 2001، مثل همه به پاکستان فرار کردم. پاکستانی‌ها هم زمانی که خواستم با فردی در سفارت یمن دیدار کنم، مرا بازداشت کردند. از آنجا به قندهار فرستاده شدم و با یک هواپیما مرا به «گوانتانامو» منتقل کردند.

ماه قبل روز 15 مارس، در درمانگاه زندان حالم بد بود و غذا هم نمی‌خوردم. گروهی از نیروهای واکنش فوری که هشت افسر پلیس ضدشورش بودند، ریختند داخل درمانگاه. آن‌ها دستان مرا گرفتند و به تخت بستند. آن‌ها به زور یک سرم وریدی به دست من وصل کردند. 26 ساعت در آن وضعیت به تخت بسته شده بودم. در این مدت اجازه نداشتم دستشویی هم بروم. آن‌ها به من یک سوند وصل کرده بودند که دردآور، خفت‌آور و غیرضروری بود. حتی اجازه ندادند نماز بخوانم.

هیچ وقت اولین باری که لوله تغذیه را از بینی‌ام رد کردند، از یاد نمی‌برم. نمی‌توانم توصیف کنم که تغذیه اجباری چقدر دردناک است. وقتی آن را به داخل بینی من فشار می‌دادند، داشتم بالا می‌آوردم. می‌خواستم استفراغ کنم، اما نمی‌توانستم. سینه، گلو و شکمم به شدت درد گرفته بود. تا آن زمان هیچ وقت چنین دردی حس نکرده بودم. چنین مجازات ظالمانه‌ای را برای هیچ کس آرزو نمی‌کنم.

هنوز هم به زور به من غذا می‌دهند. دو بار در روز مرا در سلولم به صندلی می بندند. دستانم، پاهایم و سرم را با طناب می‌پیچند. هیچ‌وقت نمی‌دانم که کی می‌آیند. بعضی وقت‌ها شب‌ها می‌آیند، مثلا ساعت 11 شب. وقتی که خواب هستم.

الان خیلی از ما اعتصاب غذا کرده‌ایم و دیگر پرسنل مجربی برای غذا دادن اجباری به ما نیست؛ هیچ‌چیز در ساعت‌های معین اتفاق نیم‌افتد. آن‌ها هر ساعتی که بتوانند به ما غذا می‌دهند، تا زنده بمانیم.

یک بار یکی از پرستارها موقع غذا دادن اجباری، لوله تغذیه را نیم متر در معده من فرو برد و این بار بیشتر از همیشه اذیت شدم، چون کارها را خیلی با عجله انجام دادند. من از مترجم خواستم که دکتر را صدا بزند و او وضعیت را چک کند.

آنقدر دردناک بود که از آن‌ها استدعا کردم غذا دادن را متوقف کنند. اما پرستار غذا دادن را متوقف نکرد. وقتی غذا دادن تمام شد، مقداری از غذاها روی لباس‌های من ریخته بود. من از آن‌ها خواستم حداقل اجازه دهند لباسم را عوض کنم، اما نگهبان حتی این پایین‌ترین درجه شأن را هم برای من قائل نشد.

وقتی می‌آمدند که دست‌های مرا ببندند، اگر من اجازه این کار را نمی‌دادم، آن‌ها تیم ویژه را صدا می‌زدند. در این وضعیت یک انتخاب داشتم. یا می‌توانستم از حق خودم در اعتراض به بازداشت استفاده کنم و کتک بخورم، یا به آن غذا خوردن دردناک تن بدهم.

تنها دلیلی که هنوز اینجا هستم، این است که رئیس‌جمهور اوباما از بازگرداندن زندانی‌ها به یمن خودداری می‌کند. این کار بی‌معنی است. من یک آدم هستم، نه یک گذرنامه، و حالا هم باید مثل یک انسان با من برخورد شود.

نمی‌خواهم اینجا بمیرم، اما تا وقتی که رئیس‌جمهور اوباما و رئیس‌جمهور یمن به روند الان ادامه بدهند، من هر روز با این خطر مواجه هستم.

دولت من کجاست؟ من حاضرم برای برگشتن به کشورم هر اقدام امنیتی که لازم باشد، انجام دهم، حتی اگر غیرضروری باشد.

حاضرم برای خروج از اینجا هرکاری لازم باشد، انجام دهم. الان 35 ساله‌ام. تنها چیزی که می‌خواهم این است که فامیلم را ببینم و برای خودم خانواده‌ای تشکیل دهم.

الان وضعیت افتضاح است. همه بازداشت‌شده‌ها دارند عمیقا رنج می‌برند. حداقل 40 نفر اینجا اعتصاب غذا کرده‌اند. افراد در اینجا هر روز از فرط ضعف، از حال می‌روند. من خون بالا می‌آورم.

انگار زندانی بودن ما پایانی ندارد. غذا نخوردن و به جان خریدن هر روزه مرگ، تنها انتخابی است که ما داریم.

فقط امیدوارم به خاطر زجری که ما کشیده‌ایم، چشمان دنیا یک بار دیگر قبل از آنکه دیر شود، گوانتانامو را ببیند.


April 15th, 2013


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها